411

حقوق متهم در دوره بازجویى

برگزارى همایش علمى، کاربردى «وکیل، دفاع، تحقیقات مقدماتى» دست کم از دو جنبه واجد ارزش و اهمیت بسیارى بود. یکى از این حیث که با همکارى ائتلافى از مراکز دانشگاهى و نهادهاى مدنى تشکیل شد که گویى گامى است به سوى کاهش شکاف تئورى و عملى و حوزه نظرى و حوزه عملى و در سنوات گذشته کمتر پیش آمده بود که در چنین موضوعات حساسى چنین مشارکتى تحقق پذیرد هر چند در پس پرده تلاش هاى عقیمى براى ناکام نهادن آن صورت پذیرفته بود. دیگر اینکه بحث ها عارى از تشتت و بارانداز آن تبیین ضرورت حضور وکیل در تحقیقات مقدماتى بود. موضوعى که مى توان گفت منشاء بسیارى از چالش هاى حقوقى- سیاسى سال هاى اخیر کشور بوده است. هر از گاهى بازداشت هاى جنجالى صورت مى گیرند که مهمترین اعتراض نیروهاى اجتماعى و سیاسى را نه بازداشت که عدم حضور وکیل و بازجویى در شرایط ایزولاسیون متهم تشکیل مى دهد.گرچه نگارنده اسناد حقوق بشرى را حاوى حقوق بنیادین مى داند که جمهورى اسلامى ایران نیز بدان متعهد است و اگر متعهد نیز نبود در دنیاى کنونى ملزم به اجراى آن بود اما در اینجا با قوانین داخلى احتجاج مى کند و صرفاً به چند مورد از حقوق متهمان در مرحله تحقیقات مقدماتى اشاره مى شود. حتى در همین قانون آیین دادرسى جارى که با آخرین تحولات مربوط به دادرسى منصفانه یک قرن فاصله دارد حقوقى براى متهمان مندرج است که از این حداقل ها نیز دریغ مى شود یا اینکه موارد نقض آن کثیر است چنان که هر از گاهى اعتراض و ناخرسندى خود مقامات قضایى از جمله رئیس قوه قضائیه را برمى انگیزد. در این نوشته با توجه به ساختار ویژه قضایى ایران و جایگاه قاضى که عمدتاً در نقش نماینده حکومت در اجراى قانون ایفاى نقش مى کند فرآیند بازجویى یا تحقیقات مقدماتى را از باب تشبیه و استعاره دوئل تلقى کرده ایم.دوئل یک حکومت با یک فرد زیرا فرآیند شکل گیرى و خاتمه کار یک پرونده که منجر به بازداشت و زندان شود از این قرار است.
احضار - بازداشت - بازجویى - محاکمه - زندان. این فرآیند همواره دو طرف دارد.
یک سوى آن حکومت است که داراى قدرت و قواى قهریه است و یک سوى آن فردى (و گاه افرادى) فاقد آن قدرت. مهمترین و حساس ترین مرحله دادرسى، مرحله بازجویى است که گذرگاهى تنگ و دشوار بوده و اساس هر پرونده اى در این مرحله شکل مى گیرد.
بازجویى، مرحله در هم تنیده حقوقى روانى
پیچیده ترین و حساس ترین مرحله دادرسى، مرحله میانى یعنى بازجویى یا تحقیق و بازپرسى است. اینجا نقطه اى است که روانشناسى و حقوق به شدت درهم مى آمیزند. برخلاف مراحل دیگرى که بیشتر بار حقوقى دارد، این مرحله عمدتاً بار روانى دارد. نمى توان بحث بازجویى و حقوق متهم را بدون پیوند عمیق با جنبه هاى روانى مورد بحث قرار داد بلکه اساساً فلسفه حقوق متهم در مرحله بازجویى، جنبه هاى روانشناختى دارد. متهمان در این مرحله دچار مشکلاتى نظیر استرس هاى روانى و بیم از عواقب پرونده، فراموشى، تلقین پذیرى، تناقض گویى و... مى شوند. صدها فیلم تلویزیونى و سینمایى در جهان ساخته شده که این مشکلات را به خوبى به تصویر کشیده اند و نشان مى دهند که در موارد فراوانى یک متهم پس از محکومیت حبس به دلایلى تبرئه شده و اسناد و استشهادات بازجویى و محاکمه مخدوش شده اند. در مرحله بازجویى، نابرابرى موقعیت روانى بازجو متهم و همچنین این نکته مهم که بازجو مى داند چه مى خواهد انجام دهد و چه مى تواند انجام دهد و چه کلماتى از سوى متهم مى تواند او را گرفتار یا آسوده کند اما متهم از این مزیت ها محروم است، شرایطى را به وجود مى آورد که او را به سختى آسیب پذیر سازد. به همین دلیل است که متهم نباید در برابر بازپرس تنها باشد، تنهایى موجب احساس ترس، نگرانى و ناامنى براى متهم و یا موجب تلقین پذیرى یا اغفال او به خاطر بى اطلاعى از ترفندهاى حقوقى مى شود. متهم مانند فردى است که در یک فضاى تاریک و خطرناک گام برمى دارد و همراهى فردى که این فضا را مى شناسد و برایش تاریک و مجهول نیست از افتادن متهم به چاه و چاله یا صدمه دیدنش بر اثر برخورد با موانع جلوگیرى مى کند. ضرورت حضور وکیل به عنوان یکى از حقوق مهم متهم در کلیه مراحل دادرسى و از جمله بازجویى بر همین پایه است.
حق وکیل
اصل ۳۵ قانون اساسى مى گوید: «در همه دادگاه ها طرفین دعوى حق دارند براى خود وکیل انتخاب نمایند و اگر توانایى انتخاب وکیل را نداشته باشند باید براى آنها امکانات تعیین وکیل فراهم گردد
این اصل اطلاق دارد و نیاز به هیچ تفسیرى براى بیان اینکه وکیل در کدام یک از مراحل باید حضور داشته باشد نیست. اما در تبصره ماده ۱۲۸ قانون آیین دادرسى کیفرى مى گوید: در مواردى که موضوع جنبه محرمانه دارد یا حضور غیرمتهم به تشخیص قاضى موجب فساد گردد و همچنین در خصوص جرایم علیه امنیت کشور حضور وکیل در مرحله تحقیق با اجازه دادگاه خواهد بود.یعنى دقیقاً حساس ترین نقطه که سرنوشت یک پرونده را رقم مى زند. نتیجه این بازى از پیش مشخص است و متهم صرفاً بسته به توانمندى هاى شخصى خویش مى تواند از مخمصه بگریزد. این مرحله آنقدر اهمیت دارد که اگر قرار بود حضور وکیل در جایى استثنا شود بهتر آن بود که وکیل اگر در تمام مراحل دیگر ممنوع از حضور مى شود فقط در بازجویى حضور داشته باشد. چگونه مى شود وکیل را در جایى که اصل پرونده منعقد مى شود راه نداد. اینکه وکیل در همه مراحل حضور داشته باشد به جز بازجویى، مانند این است که وکیل اساساً حضور نداشته باشد.
حق انکار
البته حساسیت این مرحله آنقدر زیاد است که قانون این حق را به متهم داده است که در مرحله محاکمه مى تواند تمام اظهارات خود در بازجویى را منکر شود و بگوید تحت فشار روانى یا به خاطر ترس یا تهدید و یا اغفال بوده است و صرف اینکه متهم اقاریر خود را انکار کند دیگر ارزش استنادى ندارد. ماده ۱۹۴ ق.ا.د.ک مى گوید: «هر گاه متهم اقرار به ارتکاب جرمى نماید و اقرار او صریح و موجب هیچگونه شک و شبهه اى نباشد و قراین و امارات نیز موید این معنى باشند، دادگاه مبادرت به صدور راى مى نماید و در صورت انکار یا سکوت متهم یا وجود تردید در اقرار یا تعارض با ادله دیگر، دادگاه شروع به تحقیق از شهود و مطلعین و متهم کرده و به ادله دیگر نیز رسیدگى مى نماید.» به همین دلیل از نظر قانونى اظهارات متهم در محضر قاضى معتبر است و اظهارات او در مرحله بازجویى براى روشن ساختن پرونده و کمک قاضى است. تجارب فراوان بشرى طى قرن ها نشان داده که حساسیت دوره بازجویى چنان زیاد است که حق انکار اقاریر را مى توان در محاکمه براى متهم محفوظ داشت و قضات معمولاً به آن اعتنا مى کنند زیرا فقط مدارک و بینه هستند که براى قاضى معتبرند. بنابراین حضور وکیل در مرحله بازجویى مى تواند سبب اعتباربخشى مرحله بازجویى و اظهارات متهم باشد.
حق سکوت (امتناع از پاسخ)
متهم باید بداند که مى تواند به سئوالات پاسخ نگوید و سکوت او نمى تواند عواقب کیفرى داشته باشد. این حق خصوصاً در شرایط فقدان وکیل که متهم نا آشنا با قوانین ممکن است اغفال شود یا دچار توهم و تناقض گویى گردد وسیله دفاع از متهم است. تنها حضور وکیل است که مى تواند سخن گفتن را براى متهم موجه سازد. ماده ۱۲۹ آیین دادرسى کیفرى ایران این حق را به رسمیت شناخته مى گوید: «چنانچه متهم از پاسخ دادن امتناع نماید امتناع او در صورت مجلس قید مى شود.» اما از سویى دیگر اجازه تمدید بازداشت و اجازه جلوگیرى از حضور وکیل به قاضى راه را براى بازداشت طولانى و فشار بر متهم براى عدول از حقوق خود هموار مى کند لذا جلوگیرى از بازداشت هاى طولانى و الزامى کردن حضور وکیل مى تواند سایر حقوق قانونى را استیفا کند. اجازه تمدید بازداشت فقط در جرایم سنگین مانند قتل و جاسوسى (آن هم تا مدت محدود و معینى) میسر است مشروط به آنکه طبق ماده ۱۲۴ آیین دادرسى کیفرى، دلایل کافى براى بازداشت، قبل از احضار متهم فراهم شده باشد نه اینکه در بازداشتگاه این دلایل تدارک شوند.
ممنوعیت اغفال
«مفهوم اغفال این است که پلیس در ضمن تحقیقات خویش نباید مظنون را فریب دهد و براى مثال به او بگوید اسنادى در اختیار دارد در حالى که واقعاً چنین اسنادى نداشته است. اقرارى که بدین شکل به دست آید قابل ترتیب اثر دادن نیست.... اغفال یا به تله انداختن، یک دفاع قانونى است که به موجب آن فرد مظنونى که به وسیله عوامل اجراى قانون به ارتکاب جرم مجبور شده است آزاد مى شود. دیوان عالى آمریکا، دکترین اغفال را براى کنترل فعالیت هاى ناقض قانون و پیشگیرانه اقدامات پلیس که آزادى هاى مدنى را به خطر افکنده و از اصول بى طرفى و انصاف تخلف مى کنند، اختراع کرد.» (قضاوت آمریکایى ۱۱۱) یکى از روش هاى متداول در بازجویى ها، اغفال متهم یا بلوف زدن و فریب براى کسب اقرار است. در ماده ۱۲۹ ق.ا.د.ک. مى گوید: «سئوالات تلقینى یا اغفال یا اکراه و اجبار متهم ممنوع است
سئوالات دیکته شده ممنوع
ذکر سئوالات مبهم و کلى براى به اشتباه انداختن و فریب دادن متهم و یا سئوالات دیکته شده و تلقینى ممنوع است و متهم نباید به هر سئوالى که چنین خصوصیاتى داشته باشد پاسخ گوید. گرچه متهم ناآشنا با قوانین به دام این سئوالات مى افتد اما بازجو حق طرح چنین سئوالاتى را ندارد. طبق ماده ۱۲۹ ق. ا. د. ک. «سئوالات باید مفید و روشن باشد. سئوالات تلقینى یا اغفال و اکراه و اجبار متهم ممنوع است
سایر حقوق
حقوق دیگرى مانند حق اطلاع از اتهام، احترام به شخصیت متهم یا محکوم، منع شکنجه و رفتار تحقیر آمیز، ممنوعیت زدن چشم بند یا رو به دیوار کردن متهم هنگام بازجویى، حق دسترسى به اخبار و رسانه ها و کلیه حقوق مندرج در قواعد حداقل استاندارد رفتار با زندانیان نیز از دیگر حقوقى هستند که در قانون اساسى ایران و قانون حقوق شهروندى و اسناد و پروتکل هاى بین المللى حقوق بشر تضمین شده اند.
چند نکته مهم و حقوق متهم در قانون اساسى
اصل ۳۲ قانون اساسى مى گوید: «هیچ کس را نمى توان دستگیر کرد مگر به حکم و ترتیبى که قانون معین مى کند. در صورت بازداشت، موضوع اتهام باید با ذکر دلایل بلافاصله کتباً به متهم ابلاغ و تفهیم شود و حداکثر ظرف مدت بیست و چهار ساعت پرونده مقدماتى به مراجع صالحه قضایى ارسال و مقدمات محاکمه، در اسرع وقت فراهم گردد. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات مى شود.» مدلول این اصل در مواد ۲۴ و ۱۲۹ قانون آیین دادرسى کیفرى نیز آمده است. مطابق اصل ۳۲ قانون اساسى و نیز ماده ۲۴ آیین دادرسى دادگاه هاى عمومى و انقلاب در امور کیفرى یکم: تحقیقات و بازجویى از متهم (بازداشت شده یا آزاد) باید در چارچوب موضوع اتهام باشد. دوم: باید تفهیم اتهام و بازجویى با ذکر دلیل و ثالثاً کتبى باشد. براى مثال اگر فردى براساس اتهامى به دادگاه فراخوانده شد موظف نیست به هر پرسشى پاسخ دهد ابتدا باید بپرسد اتهام من چیست سپس هر سئوالى که خارج از موضوع اتهام بود را نفى کرده و مى گوید ربطى به اتهام ندارد و پاسخ نمى دهم .سوم: صرف طرح اتهام نیز کافى نیست بلکه باید اتهام را کتباً در برگه بازجویى بنویسد و متهم نیز کتبى پاسخ دهد و مى تواند به سئوالات شفاهى جوابى ندهد. چهارم: صرف نوشتن اتهام کافى نیست و قانون صراحت دارد که اتهام باید با ذکر دلیل باشد. بنابراین اگر فرضاً اتهامى نظیر ارتباط با یک گروه و جریان متوجه فردى شد بر فرض اینکه چنان ارتباطى بر اساس قانون ، جرم باشد بعد از اینکه بازجو یا قاضى سئوال را نوشت، ذیل آن پاسخ مى دهد «طبق قانون باید اتهام با ذکر دلیل باشد» او مجبور به ذکر دلیل مى شود و مثلاً مى نویسد: «زید یا عمر در بازجویى هاى خود چنین اعتراف کردند.» و اگر متهم بنویسد صحت ندارد بازجویى تمام است زیرا یک نقل قول شفاهى را با همین جمله مى توان پاسخ گفت . اصل نیز بر پاسخ کوتاه و جمله اى دادن است نه شرح کشاف نوشتن . البته طبق بخشنامه رئیس قوه قضائیه نظرات اداره حقوقى این قوه براى قضاوت لازم الاجرا است و طبق نظریه
۱/۱۱/۵۹۱۶۴۶/۷ و ۱۹/۵/۲۴۷۷۶۲/۷ اداره حقوقى ، هر متهم مى تواند به هزینه خودش یک نسخه کپى از پرونده اش را از شعبه مربوط بگیرد. با مراجعه اى به این اوراق و تحقیق و تفحص در آنها مى توان مصادیق فراوانى از سئوالات خارج از موضوع اتهام یا تفهیم اتهامات بدون ذکر دلایل را مشاهده کرد. موارد متعددى از این قبیل پرونده ها نزد ما موجود است.نکته دیگر این است که در دنیاى امروز با روش هاى علمى به کشف جرم مى پردازند و حتى در خصوص قتل ، تحقیقات ، جنبه کاملاً فکرى و ذهنى دارد و کشف جرم با تفنگ و ضرب و شتم و زندان نیست . پلیس مانند یک عنصر محقق در قالب یک پروژه فکرى به کار مى پردازد و اگر به اندازه کافى دلایل جمع کرد اقدام به بازرسى از منزل یا بازداشت موقت مى کند اما در اینجا در مواردى که امکان تبانى و امحاى آثار جرم نیست. (مانند موارد مطبوعاتى )
چه نوع اقرارى معتبر است؟
در کتاب هاى فقهى آمده است: اقرار شخص فقط علیه خودش معتبر است، پس اقرار او علیه دیگران و همچنین به نفع خود یا دیگرى معتبر نیست.در ماده ۱۲۷۸ قانون مدنى نیز که ملهم از قوانین اروپایى است مدلول حکم فقهى مذکور چنین آمده است: «اقرار هر کس فقط نسبت به خود آن شخص و قائم مقام او نافذ است و در حق دیگرى نافذ نیست مگر در موردى که قانون آن را ملزم قرار داده باشد
نتیجه:
۱ _ با توجه به مدلولات اسناد حقوق بشرى و قوانین اساسى و عادى داخلى مى توان استدلال کرد که حضور وکیل در کلیه مراحل دادرسى ضرورى و در مرحله بازجویى ضرورى تر است و تحقیقات مقدماتى بدون حضور موثر وکیل فاقد اعتبار است.
۲ - حق یادشده در بند اول مصرح در قانون اساسى و قوانین عادى ایران و منشور جهانى حقوق بشر است.
آگاهی از معنای اصطلاحات درهرعلمی اولین قدم در شناخت آن علم و توافق بر روی
مبانی آن است . اصولا بدون شناخت ازمفاهیم واصطلاحات هرعلم هرگونه بحثی در آن علم
برای رسیدن به یک توافق اجمالی امکان پذیر نیست . با توجه به ضرورت این امر بهتر
دیدم که در چند نوبت بعضی از اصطلاحات مهم و کلیدی جامعه شناسی و علوم را با
رجوع به فرهنگ نامه های معتبر دراین زمینه ها ، معرفی کنم .این متن اولین سری از
این معرفی اصطلاحات است که امیدوارم در آینده ای نزدیک بتوانم سری های دیگری هم از
آن را آماده کنم . لازم به ذکر است که در شرح بعضی از لغات (مانند سوسیالیسم) به
چندین فرهنگ نامه رجوع شده و همه ی آنها پشت سر هم آورده شده است تا خواننده خود با
مطالعه ی آنها –که گاه تضادهایی با هم دارند –بتواند مطلب نهایی را استخراج کند .
پایگاه به موقعیت اجتماعی و جایگاهی اطلاق می شود که فرد در گروه با در مرتبه ی اجتماعی یکگروه ، در مقایسه با گروهای دیگر ، احراز می کند .پایگاه و موقعیت اجتماعی فرد حقوق و مزایای شخص را تعیین می کند .( بروس کوئن )نقش به رفتاری اطلاق می شود که دیگران از فردی که پایگاه معینی را احراز کرده است ،
انتظار دارند . نقش های مناسب به صورت بخشی از فرایند اجتماعی شدن به فرد آموخته می
شود و سپس او آنها را می پذیرد (  بروس کوئن )
گروه
جامعه شناسان درباره ی تعریف مفهوم گروه توافق ندارند . به هر حال ، شاید پذیرفته
ترین تعریف گروه را بتوان به صورت زیر ارائه کرد :
گروه مرکب از تعدادی از انسانهاست که با یکدیگر روابط متقابل داشته ، از عضویت خود
در یک جمع که اعضای آن از یکدیگر انتظار اعمال و رفتار مشترکی دارند ، آگاهند . (
بروس کوئن)
جامعه
کلمه‌ی انگلیسی "جامعه" را می توان گسترش داد یا محدود کرد تا تقریبا هرنوع انجمن
متشکل ازاشخاص دارای هردرجه ازمنافع، ارزشها یا اهداف مشترک را دربرگیرد."جامعه"

درقرن نوزدهم به معنی طبقات بالا بود: اکنون می توان به "جامعه‌ی بین‌الملل دانشگاهی"
یا "جامعه‌ی اروپایی" اشاره کرد، هرچند این کاربردها ممکن است مورد اختلاف باشد.
تعبیراولیه یا معمول‌ترین تعبیربه جامعه‌ای اشاره می کند که برحسب مرزهای کشورتعیین
می شود، حتی اگراین کاربرد تناقض‌آمیز باشد و به‌طور بالقوه در بسیاری موارد که در
جامعه‌ای، نظیر کانادا وآفریقای جنوبی بیش از یک گروه قومی یا فرهنگی بزرگ وجود
دارند، گمراه کننده از کار درآید .
وبر و فردیناند تونی جامعه شناسان با نفوذ آلمانی اواخر قرن نوزدهم واوایل قرن
بیستم برآن بودند که مادامی که نفس ماهیت انجمن‌های مردمی متفاوت باشد جوامع می
توانند شکل‌های گوناگون به خود بگیرند. تونی شکل گمینشافت جامعه را که مردم براساس
گمان، سنت وعلایق خانوادگی به‌هم پیوسته هستند، از شکل گزلشافت جامعه، که انجمن
آنها براساس توافق خود آگاهی، وشبه قراردادی استواراست، متمایزمی سازد. تمامی جوامع
عناصری ازهردو شکل را در بردارند.
بسیاری ازنویسندگان گوناگون معاصر به شیوه‌ای هگلی به جامعه‌ی مدنی اشاره می کنند.
یک جامعه‌ی مدنی به این تعبیر، جمعیت یک کشور نیست و بسیار متفاوت‌تراز ترکیب صرف
مردم در سرزمین خاص است. جامعه‌ی مدنی رشته‌ای از روابط و سازمانها است که به تشکیل یک نظام  تمایل دارد. برای نمونه تاریخ فرانسه از ۱۷۸۰ بیانگر این تمایز است .
دولت در بسیاری موارد اصلاح و مورد تعریف مجدد قرار گرفته است اما فرانسه در طول
دوران بعنوان یک جامعه ی مدنی متمایز و با دوام باقی مانده است . نه اروپا و نه
بریتانیا پروونس به طور جداگانه ، علی رغم اینکه به تعبیری ممکن است جامعه باشند ،
به شیوه ی فرانسه جامعه ی مدنی نبوده اند . (فرهنگ لغت اصطلاحات علوم سیاسى ـ
آکسفورد )
ملت
" جماعتی از انسانها که در یک سرزمین حیات می گذرانند ، دارای منشا مشترکی هستند ،
از زمانهای پیشین منافعی مشترک داشته اند ، آداب و رسومی مشابه دارند و اکثر دارای
زبانی یکسانند " ( به نقل از فرهنگ لیتره )
ملت گذشته ای مشترک دارد واعضای آن کم و بیش ازاین گذشته آگاهی دارند . وحدت یک ملت
هم بعد ---------- دارد ، هم اقتصادی وهم معمولا فرهنگی . این انواع خاص وحدت ، با
نهادهایی مشترک تجلی می یابند و یا آنکه سعی می شود ، نهادها تجلی گاه وحدت یک ملت
باشند .
عناصری بسیار و گاه ناهمگن ، کم و بیش می توانند در تشکل واقیت ملی مدد رسانند .
نظیر جغرافیا ، عوامل نژادی ، زبان و یا اجتماع عمومی که در خلال تاریخ فراهم آمده
است و … چنین به نظر می رسد که برای آنکه یک جمع ملی پدید آید ، نه تنها باید یک
فرهنگ کلی غالب وجود داشته باشد ، بلکه زمینه ی مشترک ارزشی نیز پدید آمده باشد که
موجبات تامین یکپارچگی و اجماع کم و بیش آشکاراعضای یک ملت را فراهم کند .
برای آنکه اعضای یک ملت حیات خود را با واقعیت ملی عجین سازند ، دو شرط اساسی و به
هم پیوسته باید ضرورتا تحقق پذیرند : اول آنکه طرح کلی همکاری برای سلسله اقداماتی
مشترک وجود داشته باشد ؛ دوم آنکه اعضای یک ملت با چنین طرح ی که توان جلب و جذب
آنان را داراست ، پیوند برقرار سازد . با این خواست مشترک واقعیت ---------- تکوین می
پذیرد . ملت ، به زعم لاکروآ شامل " مردمی است آگاه ازمنشا مشترک ، سنتی فرهنگی
ومنافع مشترکشان" این مردم ، همه ی این اشتراکات رامی پذیرند وآنان راهمچون شرطی در
تحقق بخشیدن به سرنوشت هایشان درمتن تاریخ وآرمان جامعه ، لاینقطع وحدت خویش را
کمال می بخشند . (فرهنگ علوم اجتماعی ـ آلن بیرو )
کشور
سرزمینی ست کمابیش وسیع که مردمانی در آن ساکنند و قدرتی مستقل آن را اداره می کند
.مردمانی که در سرزمین زندگی می کنند ملت نامیده می شود و قدرتی که بر آن فرمان می
راند و آن را اداره می کند ، دولت نام دارد . کشور وملت و دولت سه مفهومند که یک
واحد تام و کامل ---------- را ازنظر حقوق بین الملل پدید می آورند و وجود هریک ازآنها
وجود آن دو دیگری را دربردارد . بنابراین ، هر یک از این سه مفهوم جانشین آن دو
دیگری می توان بشود و به جای آن دو دیگر به کار رود . (واژگان علوم سیاسى ـ آشورى )
دولت
ساخت قدرتی که درسرزمین معین بر مردمانی معین ، تسلط پایدار دارد ، و از نظر داخلی
نگهبان نظم به شمار می آید و از نظر خارجی پاسدار تمامیت سرزمین و منافع ملت و
یکایک شهروندان خویش . این ساخت قدرت به صورت نهادها و سازمانهای اداری ، ---------- ،
قضایی ، و نظامی فعلیت می یابد . در نظام مبتنی بر " تفکیک قوا" ، حکومت قوه ی
اجرایی دولت را تشکیل می دهد . در نظام های سنتی گذشته ، که حق الاهی اساس مشروعیت
فرمانفرما یی بود و فرمانفرما قدرت خویش را، نظرا ، از مرجعی برین و ماورا طبیعی می
گرفت ، میان مفهوم حکومت و دولت فرقی وجود نداشت ، و در واقع ، کشور عبارت بود از
قلمروی که فرمانفرما فتح کرده یا به ارث برده و تا زمانی که قدرت او بتواند آن را
نگاه دارد ازآن اوست و مردم سرزمین نیز فرمانگذاران و رعایا اویند.ولی با پیدایش
مفهوم جدید دولت در حقوق عمومی و حقوق بین الملل ، وبویژه با پیدایش مفهوم جدید ملت
، که کلیت انسانی تاریخمند و پایدار شمرده می شود ، دولت نیز ساخت قدرتی پایدار
شناخته شده است که بنا به اراده ی ملت برای حفظ نظام کشور و دفاع ازسرزمین و مردمان
آن بر پا می شود . بنا براین ، دولت ، ملت ، و کشور ( یا سرزمین ) سه عنصر پایداری
هستندکه سه راس یک مثلث را تشکیل می دهند و موجودیت هر یک وابسته به دیگری است . در مفهوم جدید دولت ، که از قرن شانزدهم با ماکیاولی و ژان بودن در اروپا پدید آمده و
درقرن های هفده و هجده بسط نظری یافته و با انقلاب فرانسه پایدار گشته است ، هر ملت
مالک سرزمین خویش و تشکیل دهنده ی دولت خویش است . بنابراین ، دولت عبارت است از
ساخت قدرتی که ملت برای دفاع از خود و سرزمین خود و برقراری نظم وقانون در میان خود و نگهبانی نظام خود پدید می آورد ؛ و حکومت به عنوان دستگاهی دگرگونی پذیر در درون این ساخت کمابیش پایدار ، انجام کارکرد های آن را به عهده دارد . بنابراین ، سه
مفهوم دولت و ملت و کشور ، نظرا ، سه عنصر ثابت و پایدار و تاریخی اند ، ولی نظام
حکومت ( یا رژیم ) برحسب ضروریات اجتماعی و تاریخی دگرگونی پذیر است ، چنانکه ممکن است نظام حکومت در درون یک دولت از سلطنت به جمهوریت و یا از استبداد به دموکراسی تبدیل شود ، ولی فرض براین است آن سه عنصر اصلی همچنان پایدارند .
مفهوم جدید دولت با ناسیونالیسم یا ملت باوری ارتباط مستقیم دارد و این دید که از
انقلاب فرانسه به بعد در جهان پراکنده شده است ، در سراسر جهان بازتابی عظیم داشته
و سراسر جهان غیراروپایی را زیرو زبر کرده است ، چنانکه درخواست برای برپاکردن"
دولت ملی" یکی از مهمترین محرک های جنبش های ---------- و انقلاب ها در قرن بیستم بوده
است .
بسیاری ازمتفکران میان جامعه و دولت و یا " جامعه ی مدنی " و " جامعه ی ---------- "
جدایی نهاده اند .بر اساس این جداگری ، " دولت " بخشی از جامعه است ، نه تمامی آن ،
که به نمایندگی از طرف جامعه بر آن فرمان می راند . ولی در فلسفه ی هگل ، دولت در
حکم جانی در تن جامعه و عنصر نظام بخش و جهت دهنده به آن و مظهر " روح مطلق " است .
این نظریه در فاشیسم و نازیسم اساس برداشت نسبت به دولت قرار گرفته است . ولی بنا
بر نظریه ی مارکسیستی ، در سیر تکاملی تاریخ بشر ، زمانی می رسد که جامعه های بشری
وارد مرحله ی طبقاتی می شوند و کشاکش منافع میان طبقات وجود دولت را به عنوان عامل
سرکوبی و پاسداری " نظم " ضروری می کند . به این ترتیب ، جامعه شناسی تاریخی
مارکسیسم روزگاری را پیش بینی می کند که در آن با ازمیان رفتن طبقات اجتماعی ، دولت
نیز " مانند تبر سنگی به موزه ی تاریخ " سپرده شود . (واژگان علوم سیاسى ـ آشوری)
دولت – ملت

شکلی ازنظام ---------- که ازقرن شانزدهم به بعد ، ازمیان حکومت های فئودالی، دراروپا
پدید آمده وازآنجا به سراسرجهان گسترش یافته است.دراین نظام ، میان دولت یا
عالیترین شکل نظام ---------- ، وملت یعنی" پدیدآورنده ی نظام ----------"، رابطه ای کامل
ومطلق برقرارمی شود.دراین نظام ، فرض برآنست که ملت یک اجتماع انسانی کمابیش همگون است که حس ملیت مشترک دارد و دردرون مرزهای تایین شده ی یک دولت مستقل زندگی می کنند ." دولت ملی" درجهان امروزعالی ترین صورت نظم ---------- شناخته می شود و الزامات و تعهدات بین الملل میان این واحد های ---------- برقرارمی شود .(واژگان علوم سیاسى ـآشوری )
حاکمیت
حاکمیت یا فرمانروایی ، قدرت عالی دولت که قانون گذار و اجرا کننده ی قانون است و
با لاتر از آن قدرتی نیست . حوضه ی حاکمیت یا فرمانروایی یک دولت شامل آن قلمروی از
کاربرد قدرت است که در آن ، بنا به حقوق بین الملل ، دولت خود مختار است و زیر
نظارت قانونی دولت های دیگریا درگیر با حقوق بین الملل نیست . حاکمیت شامل این
مفاهیم است : ( الف) اختیار وضع و اصلاح قوانین بر حسب نظام قانونی کشور ؛ ( ب)
قدرت ---------- و اخلاقی دولت ، ازآن جهت که " قدرت قانونی " در قلمرو خویش به شمار می آید ؛ ( پ) استقلال ---------- و قضایی یک جامعه ی ---------- .
در جمهوریها حاکمیت را معمولا به مردم ( خواست همگانی ) نسبت می دهند . اما دربعضی
کشورها ، مانند ژاپن ، آن را به فرمانفرما ( امپراتور ) نسبت می دهند . در مورد
منشا فرمانفرمایی یا حاکمیت تئوری های گوناگون آورده اند . بعضی آن را حق فرادستان
و سرامدان می دانند ؛ بعضی دیگر آن را دارای ضمانت الهی و گروهی ناشی از" قرارداد
اجتماعی " دانسته اند . جان میلتون شاعر و نویسنه ی انگلیسی و جان لاک فیلسوف
انگلیسی ، در قرن هفدهم مردم را خواستگاه نهایی قدرت ---------- دانستند ، و انقلاب
فرانسه این اصل را به کرسی نشاند ." اعلامیه ی استقلال" ایالات متحد امریکا نیز
همین اصل را تایید می کند و می گوید که " حکومتها قدرت عادلانه ی خود را ازرضایت
فرمانگزاران به دست می آورند . اصل "حاکمیت مردم " امروزه در قسمت عمده ی جهان
پذیرفته شده و قوانین اساسی کشورها از این اصل نام می برند که فرمانروایی (حاکمیت )
دولت برخاسته از خواست "مردم " یا " ملت " است ، و براین اساس رژیم ها و دولت های
کنونی مشروعیت یا قانونیت حاکمیت خود را ناشی از قانون اساسی و رضایت مردم یا ملت
یا رای آنها می دانند و خود را نماینده ی قدرت یا " اراده ی" ملت می خوانند اما
قانون اساسی اتحاد شوروی از منشا حاکمیت برداشت دیگری دارد و آن را به " زحمتکشان
شهرها و روستاها "معرفی می کند" که شوراهای نمایندگان زحمتکشان نمایندگی آنان را
دارند ."
حاکمیت بر دو نوع است : داخلی و خارجی . حاکمیت داخل شامل همه ی اختیارهایی ست که
هردولتی بر شهروندان خود یا بر خارجیان ساکن کشور و برکشتیهای خود در دریاهای آزاد
دارد . حاکمیت خارجی شامل حق داشتن روابط با دولت های دیگر یا بستن قرارداد یا
اعلان جنگ است .
حاکمیت داخلی به حاکمیت ---------- و حاکمیت قضایی تقسیم می شود . حاکمیت ---------- قدرت
نهایی و عالی است که در هر جامعه ی ---------- وجود دارد . حاکمیت قضایی قدرتی است که در
نظارت قضایی نهفته است .
ممکن است دولتی حاکمیت داخلی داشته باشد ، اما حاکمیت خارجی نداشته باشد و حق خود
را درمورد اعلان جنگ یا روابط خارجی به دولت درگیر واگذارد . اینگونه دولتها تحت
الحمایه به شمار می آیند .
البته اکنون حاکمیت هیچ دولتی مطلق نیست . زیرا برخی قوانین همگان پذیرفته ی بین
المللی مانند " حقوق بشر " حاکمیت دولت ها را محدود می کند . ولی در عرف بین المللی
اصل حاکمیت ملی یا فرمانفرمایی ملی و اصل عدم دخالت دولت ها در حوزه ی حاکمیت
یکدیگر به عنوان یک اصل اخلاقی و ---------- پذیرفته شده است ." حاکمیت ملی "به معنای حق
یا یا مدعای یک گروه ملی (یاملت ) برای خود مختاری یا گزینش آزادانه ی دولت برای
خود است .
این مسئله که در یک قلمرو حاکمیت ، هنگامی که جنگ داخلی یا خارجی آن را به دو یا
چند پاره کرده باشد ، قدرت قانونی یا حقیقی کدام است ، مسئله ای است مورد نزاع ، و
شناسایی یکی از دو طرف مدعی حاکمیت از سوی دولتهای دیگر معنادار است . در مواردی
دولت های دیگر یک " دولت آزاد " را که در دوران جنگ در خارج از مرزهای کشور تشکیل
شده ، در مقام " دولت قانونی " و " نماینده ی مردم " به رسمیت شناخته اند ، زیرا آن
را نماینده ی حقیقی مردم کشور دانسته اند نه آن را که بالفعل در آن مرز و بوم
فرمانفرمایی می کند .
(
واژگان علوم سیاسى ـ آشوری )
حکومت
در لغت به معنای فرمانفرمایی و حکمرانی است ، و بدین معنا ، برای آن وجود رابطه ای
پایدار فرماندهی و فرمانگزاری میان فرمانفرما و فرمانگزار لازم است . در ---------- به
معنای دستگاه فرمانروا در کشور است و به این معنا ، دولت نیز هم ردیف یا بجای آن به
کار برده می شود . ولی در علم ---------- و حقوق جدید میان "حکومت " ، ازیکسو ، و " دولت
" یا " کشور " ، از سوی دیگر ، فرق گذاشته می شود . در نظام های قانونی جدید که در
آنها " تفکیک قوا " و اصل حکومت قانون به رسمیت شناخته شده است ، حکومت به معنای "
قوه ی اجرایی " به کار می رود ، یعنی مجموع دستگاه اداری ، ---------- ، انتظامی ، و
نظامی کشور که در راس آن هیئتی به نام کابینه یا هیئت وزیران قرار دارد و کشور را
برطبق قانون های وضع شده در قوه ی قانونگذار و زیر نظارت آن ، اداره می کند . در
راس هیئت دولت ، رییس دولت یا حکومت قرار دارد که در بعضی نظام ها نخست وزیر و دربرخی دیگر رییس جمهور ( که در صورت اخیر مقام رییس حکومت و "رییس دولت " با هم یکی می شود ) وبا هیئت وزیران در برابر پارلمان مسئول و پاسخگواست. بنابراین ، حکومت برابر است با "هیئت وزیران " یا "کابینه " که معمولا به نام شخص خاصی که در راس آنست نامیده می شود( مثلا ، "حکومت قوام " یا "حکومت مصدق " ) . بنابر این ، حکومت تغییر پذیر است ، در حالی که دولت یا کشور نظرا پایدار است .
کلمه ی حکومت اگر با صفتی به کار برده شود، برای مشخص کردن نوع رژیم ---------- است، چنانکه گفته  می شود"حکومت پارلمانی"، "حکومت دموکراسی".
"
حکومت قانونی"، بنا به تعریف، نماینده ی"خواست همگانی"واجرا کننده ی خواست آن به
صورتی است که در قانون اساسی و قانونهای جاری تعریف شده است . بنابراین، حکومت تا
زمانی "قانونی" شمرده می شود که کردار آن هماهنگ با خواست همگانی یا اکثریت ملت
باشد وگرنه حکومت استبدادی یا دیکتاتوری شناخته می شود.
از نظر حقوق بین الملل و در روابط میان کشورها، واقعیت فرمانروایی، یعنی اینکه قدرت
براستی در دست چه کس یا چه گروهی است، بیشتر ملاک شناسایی یک حکومت در مقام حکومت واقعی است تا قانونی بودن آن،
به معنای مطابقت کردار آن با خواست اکثریت مردم کشور؛ ولی گاه، بخصوص زمانی که
کشوری دستخوش  انقلاب و آشوب باشد، برخی دولتها یک سازمان یا "دولت آزاد" یا "دولت موقت" را به
عنوان "حکومت قانونی" می شناسند نه دستگاه حاکم را، که به سبب زیر پا نهادن "خواست
همگانی"، غیر قانونی شناخته
شده است. (واژگان علوم سیاسى ـ آشوری )
کشمکش
از ریشه ی confliger به معنای " برخورد کردن "و " مبارزه کردن " ، گرفته شده است .
هر گاه دو یا چند نفر و یا دو یا چند گروه به جهت تخالف در اندیشه و یا منافع ، در
حال تعارض آشکار و عدم توافق آمیخته با خشونت قرار گیرند ، با وضعی مبتنی بر کشمکش
مواجه خواهیم بود . مفهوم کشمکش ، وضعی حاکی از تنازع را می رساند که در آن هر یک
از رقبا از وسایلی گوناگون در جهت مجبور ساختن دیگری به تسلیم و ترک دعوی استفاده
می کنند . کشمکش ها گاه به حد جنگ آشکار می رسند که در آن برای ایذای رقیب و یا
امحای او ، از وسایلی خشونت با ر سود جسته می شود .
کشمکش های اجتماعی به همان اندازه تعدد می یابند که صور تقابل و مبارزه در روابط
اجتماعی ، از کشمشک های خانوادگی گرفته تا کشمکش های بین المللی ، متعدد اند . مهم
ترین کشمکش های اجتماعی عبارتند از کشمکش های شغلی ، طبقه ای ، کشمکش های ناشی از ملی گرایی در بعد اقتصادی و کشمکش های نژادی . (فرهنگ علوم اجتماعی ـ آلن بیرو )
کارکرد گرایی
مکتبی فکری که می گوید جوامع یا نظام های اجتماعی " نیازهایی" دارند و ما می توانیم
نهاد ها و اعمال را بر حسب " کارکرد " هایی که برای بقای کل به اجرا در می آورند،
تبیین کنیم . تبیین کارکرد گرایانه در تمام سنت های علوم اجتماعی رایج است و هیچ
مکتب واحدی از کارکرد گرایی مدرن وجود ندارد . اما محاسبات کاردگرایانه به طور
مرسوم ارگانیسم بیولوژیک را با نظام اجتماعی مقایسه می کنند و جوامع را مرکب از بخش
هایی می دانند که رابطه ی درونی آنها به حفظ کل می انجامد و ضمن تمرکز بر مسئله ی
نظم بر نیروهایی اشاره می کنند که باعث انسجام ، همگرایی و توازن جامعه می شود .
ریشه های کارکرد گرایی مدرن را می توان به اگوست کنت رسانید . کنت معتقد بود که
تمام نهاد ها ، عقاید و اخلاقیات یک جامعه به عنوان یک کل به هم مرتبط هستند .
وبنابراین شیوه ی تبیین وجود هریک از فقره ها این است که قانون حاکم بر همزیستی
تمام پدیده ها را کشف کنیم . این رهیافت از طریق کار دورکیم توسعه یافت و توسط
برونیسلاو مالینفسکی انسان شناس اجتماعی دنبال شد و همو بود که پس از انجام کار
میدانی قوم نگاری در میان بومیان استرالیایی و سپس جزیره نشینان تروبیریاند ،
اصطلاح کارکردگرایی را باب کرد . مالینفسکی در پی تبیین وجود نهاد ها و اعمال بر
حسب نیازها یا ملزومات کارکردی بود که به منظور حفظ جامعه برآوردن آن ها ضرورت داشت
( مراسم مذهبی برای انطباق اجتماعی کارکرد دارند. ) رادکلیف براون انسان شناس این
رهیافت را تحت عنوان کاردکرد گرایی ساختاری بیشتر توسعه داد .
کارکرد گرایان هنجاری ، که به شدت تحت تاثیر تالکوت پارسونز جامعه شناس آمریکایی
قرار داشتند ، معتقد بودند که در هر جامعه یک نظام ارزشی محوری وجود دارد و براهمیت
جامعه پذیری ---------- تاکید دارند که انتظارات هنجاری مناسب را تعلیم می دهد و کشمکش
بالقوه موجود در نهاد های منابع کمیاب را تنظیم می کند . این دیدگاه بویژه برعلوم
---------- آمریکایی تاثیر گذار بوده است و نظریه پردازان را به وضع تعدادی از کارکرد
های سیستم ( نظیر جامعه پذیری ، استخدام ---------- ، ارتباطات ---------- ) قادر ساخته است
که از طریق آن سیستم های ---------- حفظ می شود و با تغییر و تحول انطباق پیدا می کند .
کارکرد گرایی عمومی ( که بین کارکرد های پنهان و آشکار تمبز قائل می شود) و نظریه ی
عمومی سیستم ها (همراه با تحلیل سیبرنتیک و حلقه های بازخوران مثبت ومنفی آن) از
جمله تلاشهای تازه تر برای توسعه ی بینشهای کارکرد گرایی و درعین حال مخالف با
"مفهوم بیش از حد اجتماعی شده ی انسان " در کارکرد گرایی هنجاری ، و غایت شناسی
ضمنی موجود در تبیین کارکرد گرایانه ی اوایه است .
اعترضات چندی بر تبیین کارکرد گرایانه در علوم اجتماعی وارد شده است . قاطع ترین
انتقاد آن است که تمام محاسبات کارکرد گرایانه بر تبیین غایت شناسانه تکیه می کنند
. تبیین غایت شناسانه ی یک حادثه یعنی اینکه وقوع آن را به جهت سهم آن در رسیدن به
یک هدف یا سرانجامی که در پی دارد ، و نظام حامی این هدف ، مورد بررسی قرار دهیم
.تبیین یک حادثه بر اساس اثبات نتایج سودمند این حادثه برای حادثه ی دیگر ، به این
می ماند که یک معلول را به عنوان علت بررسی کنیم . اعتقاد به اینکه هدف از ایجاد
دولت برآوردن برخی کارکرد های لازم برای حفظ سرمایه داری است ، به این می ماند که
از یک نتیجه برای تبیین یک علت استفاده کنیم . این روش هم سرپیچی از منطق ارتدوکسی
است و هم به صراحت جنبه ی غیر تاریخی دارد . علاوه بر این ، محاسبات کارکرد گرایانه
، به خاطر فقدان توجه کافی به اقدام انسانی ، عدم توجه به تحول اجتماعی و به خاطر
ارائه ی یک تعصب محافظه کارانه در روش ، مورد انتقاد قرار گرفته است ، چون هر عنصری
در "وضع موجود " تنها به دلیل حاضر بودن آن جنبه کارکردی پیدا می کند . در حالی که
محاسبات کارکرد گرایانه در بردارنده ی دستورات و نکات سودمندی برای محققان علوم
---------- است – تا به روابط میان نهاد ها و اعمال اجتماعی نگاه کنند ، روش شناسی
کارگرد گرایانه به این دلیل مورد حمله ی فزاینده قرار گرفته است که مفروض اساسی آن
، یعنی گذاره ی " جوامع نیازهایی دارند " قابل ثابت شدن نیست . (فرهنگ لغت اصطلاحات
علوم سیاسى ـ آکسفورد )
سوسیالیسم(۱)
نظریه‌ای سیاسی اقتصادی یا سیستمی از سازمان اجتماعی مبتنی برمالکیت مشترک یا دولتی
ابزار تولید،توزیع و مبادله-هرچند که همانند سرمایه‌داری،سوسیالیسم نیز شکل‌های
بسیار و پراکنده به خود می‌گیرد و یک مفهوم دائما درحال تحول است .
اصطلاح واقعی"سوسیالیسم"اولین باردراوایل دهه‌ی۱۸۳۰توسط طرفداران اون در انگلستان و طرفداران سن سیمون در فرانسه مورد استفاده قرار گرفت.در اواسط قرن نوزدهم،کلمه‌ی
سوسیالیسم برای اشاره به رشته‌ی وسیعی ازاندیشه‌های اصلاح طلبانه و انقلابی
درانگلستان،اروپا وایالات متحده استفاده می‌شد.نقطه‌ی اتصال این اندیشه‌ها تاکید
مشترک بر ضرورت تغییر جامعه‌ی صنعتی سرمایه داری به یک نظام مساوات طلبانه تر بود
که در آن بهبود جمعی برای همه به واقعیت تبدیل می‌شد،و درآن تعقیب منافع شخصی فرد
تابع ارزش‌های چون انجمن، اجتماع و تعاون قرار می‌گیرد.بدین ترتیب
برهمبستگی،وابستگی متقابل،واحتمال دستیابی به هماهنگی واقعی در جامعه برای از بین
بردن کشمکش،بی ثباتی و طغیان،تاکید آشکاری صورت می‌گرفت.نقد پایگاه اجتماعی
طبقاتی سرمایه‌داری،با ارتقاء منافع طبقه‌ی کارگر یا پرولتاریا به مهم‌ترین موقعیت
همراه می‌شد و درمواردی اصل کنترل سیستم کارگران در نظام سوسیالیسم به عنوان
جایگزین حکومت طبقات و نخبه‌گان مسلط موجود مطرح می شد.تصاویر ذهنی
جامعه‌ی"بی‌طبقه"آینده برای نمادینه کردن ضرورت لغو کامل تمایزات اجتماعی – اقتضادی
در آینده،که به ویژه در سنت مارکسیستی یک اندیشه‌ی بسیار مهم بود،مورد استفاده قرار
می‌گرفت.اما،سوسیالیست‌ها به ندرت بر سر یک استراتیژی برای دستیابی به این اهداف
توافق داشتند،و پراکندگی و کشمکش میان متفکران سوسیالیست،جنبش‌ها و احزاب بویژه در
غالب انجمن‌های بین الملل اول و دوم کارگران(که به ترتیب در ۱۸۶۴و۱۸۸۹ تاسیس
شدند)رو به گسترش گذاشت.با گذشت زمان در قرن نوزدهم،آمال سوسیالیستی به نحو
فزاینده‌ای بر سیاست دولت – ملت‌ها(علی‌رغم شعار گسترده پیرامون سوسیالیسم به عنوان
یک نیروی بین‌المللی و جهانی)و مهارکردن علم،تکنولوژی و صنعت مدرن تمرکز کردند.با
وجود این،دیدگاه‌های جایگزین دیگر مربوط به آینده‌ی سوسیالیستی – برای نمونه با
تاکید بر استعداد بالقوه‌ی اجتماعات سطح کوچک و کشاورزی‌گرایی به جای صنعتی شدن
تمام عیار– همیشه با گرایش اصلی همزیستی داشتند.علاوه بر این مکتب‌هایی چون
آنارشیسم، کمونیسم،و سوسیال دموکراسی بر ارزش‌های اصلی سوسیالیسم تکیه می کردند و
جدا کردن مکتب‌ها و جنبش‌های گوناگون از یکدیگر،غالبا کار مشکلی بود.بدین ترتیب
مارکس و انگلس خود را "سوسیالیست‌های علمی"(در مقابله با "سوسیالیستهای تخیلی"
قبلی) قلمداد می کردند،اما سوسیالیسم را به معنی دقیق اصطلاح آن یک مرحله‌ی موقتی
میان سرمایه داری و کمونیسم کامل اقتصادی و اجتماعی در نظر می گرفتند .
از آنجا که انواع جنبشها و احزاب سوسیالیست کنترل حکومت در بسیاری از کشورهای جهان را در دست گرفته اند،کانون علاقه در سوسیالیسم از نظریه تا عمل به طور
اجتناب‌ناپذیر تغییر یافته است.اساس‌ترین اختلافات میان سوسیالیست‌ها به نقش دولت
در مالکیت،کنترل و سازمان اقتصاد،رابطه میان سوسیالیسم و سیاست‌های دموکراتیک و تنش
میان استراتژی‌های تدریجی و انقلابی تغییر و تحول مربوط می شده است.به نظر می رسد
که در دهه‌ی ۱۹۳۰ دو نوع نظام کاملا متفاو ت از سوسیالیسم،بیانگر قطب‌های
تغییرعقیدتی باشند: سوسیالیسم اتحاد شوروی درزمان استالین و ناسیونالیسم هیتلر
درآلمان.منتقدان لیبرال، محافظه‌کار و حتی آنارشیست بر گرایش تمامیت طلب تفکر
سوسیالیستی تاکید می‌کردند.تقسیم اروپا به بلوک کثرت‌گرا و دموکراتیک و بلوک تحت
سلطه‌ی مارکسیست شرقی پس از جنگ جهانی دوم،تمایز میان مفاهیم جایگزین سوسیالیسم را بیشتر کرد.در اروپای غربی،احزاب سوسیال دموکراتیک و کارگر برای حمایت از یک رهیافت غیر مارکسیستی در تنظیم و کنترل سرمایه داری،از کینز استفاده کردند و بر ضرورت دستیابی بر عدالت اجتماعی و برابری از طریق مدیریت مؤثر اقتصاد(از جمله نوعی ملی‌کردن و نه مسلما ملی کردن تمام عیار صنعت)و سیاست‌های توزیعی مجدد رفاهی تاکید کردند.سوسیال دموکرات‌ها واقعیت"اقتصاد ترکیبی"را پذیرفتند و به تحلیل مارکسیستی
سرمایه‌داری و اندیشه‌ی اجتماعی کردن ابزارهای اساسی تولید،توزیع و مبادله‌ی اقتصادی پشت کردند .
با تحت فشار قرار گرفتن فزاینده‌ی اقتصادی دولت رفاهی و چالش شیوه‌های سوسیال
دمکراتیک مدیریت اقتصادی کینزی از سوی نظریه‌های نو لیبرال و راست جدید،سوسیالیسم
دردنیای غرب دردهه‌ی ۱۹۸۰و ۱۹۹۰وارد مرحله‌ی نوینی از بحران و بی‌اطمینانی شده
است.سقوط سوسیالیسم مارکسیستی در اتحاد شوروی و اروپای شرقی در پایان دهه‌ی ۱۹۸۰،و شکست بسیاری از رژیم‌های سوسیالیستی جهان سوم،وزنه‌ی یبیشتری به این دیدگاه داده است که سوسیالیسم در حال حاضر به عنوان یک مکتب عقیدتی به جستجوی یک هویت تازه برآمده است.تلاش برای نوگرایی،تجدید نظر و انطباق سوسیالیسم با شرایط تاریخی تازه
به یک رشته اندیشه‌ها و نظریه‌های چپ نوین در عرض بیست و پنج سال گذشته منجر شده
است که برخی از آنها در چهارچوب جنبش‌ها و احزاب سوسیالیستی موجود باقی مانده و
دیگران به بسیج و حمایت در عرصه‌های"سیاست نوین"فرامادی‌گرایی (پست ماتریالیسم)،
فمینیسم،ومحیط‌گرایی دست یافته‌اند.سوسیالیست‌ها معاصر علاقه‌ی مجدد آشکاری
به‌موضوعات اساسی دموکراسی رادیکال،از جمله رابطه‌ی در حال تحول میان دولت و
جامعه‌ی مدنی،ابعاد تازه‌ی کثرت‌گرایی اجتماعی،نیاز به فرصت‌های فزاینده‌ی مشارکت
سیاسی و مسئله‌ی حقوق شهروندی پیدا کرده‌اند.همچون همیشه،سوسیالیست‌ها مسایل زیادی
برای بحث از جمله بحث با یکدیگر،دارند.
(
فرهنگ علوم ---------- آکسفورد،‌ نویسنده:این مک لین،ترجمه:دکتر حمید احمدی/نشر
میزان۱۳۸۱)
سوسیالیسم(۲)
سوسیالیسم یا جامعه باوری،این اصطلاح که از واژه‌ی"سوسیال"،به معنای اجتماعی،در
زبان فرانسه،گرفته شده است،معناهای بسیار دارد،اما تعریف معمول این اصطلاح را در
واژه نامه‌ی انگلیسی آکسفورد،چنین می‌توان یافت :"سوسیالیسم تئوری یا سیاستی است که
هدف آن مالکیت یا نظارت جامعه بر وسایل تولید – سرمایه،زمین،اموال و جز آنها – به
طور کلی، و اداره‌ی آنها به سود همگان است."اما چنین تعریفی اختلاف نظرها و روش‌های
سوسیالیست‌ها و مدعیان بی‌شمار هواداری از سوسیالیسم را درباره‌ی مفاهیم این
تعریفی،روشن نمی‌کند.به هرحال ، یک تعریف بی چون و چرا از سوسیالیسم ممکن نیستی،
زیرا مفهوم"مالکیت و نظارت عمومی" بسیار کشدار است و بر سر آن همرایی نهایی وجود
ندارد .
مهمترین عنصر مشترک نظریه‌های سوسیالیست تکیه بر برتری جامعه و سود همگانی بر فرد و
سود فردی است .از جهت تاریخی،سوسیالیسم طغیانی است بر ضد فرد باوری (اندیویدوالیسم)
و لیبرالیسم اقتصادی عصر جدید . سوسیالیسم نفی این نظریه است که پیگیری نفع
فردی،چنان که هواداران سرمایه داری ادعا می‌کنند،خود به خود به نفع اجتماعی
می‌انجامد،بلکه، به عقیده‌ی این مکتب،دخالت اکثریت و دولت،در مقام نماینده‌ی
اکثریت،میتواند نفع عمومی را از دست برد افراد در امان دارد .
بعضی ریشه‌های سوسیالیسم را تانخستین نظریه‌های اخلاقی و دینی مشوق برابری و همکاری اجتماعی و یا آرمان شهر افلاطونی،واپس می‌برند،اما سوسیالیسم جدید،در
واقع،فرآورده‌ی مستقیم انقلاب صنعت است.سوسیالیسم یک ایدئولوژی شورنده علیه
پیامد‌های شوم انقلاب صنعتی برای اکثریت جامعه بویژه پرولتاریاست.اصطلاح"
سوسیالیست"به معنای جدید آن،اول بار در ۱۸۲۷ برای پیروان رابرت اون در انگلستان به
کار رفت،و اصطلاح" سوسیالیسم" در ۱۸۳۲ در نشریه‌ی ارگان پیروان سن سیمون برای عقاید سن سیمون به کار برده شد و پس از آن در فرانسه و انگلستان و آلمان و امریکا رواج
یافت . نخستین سوسیالیست‌ها کسانی بودند که به یک سیستم"اجتماعی" اعتقاد داشتند و آنچه
همگی یک زبان با آن مخالف بودند نظام فردی اقتصاد موجود بود.این سوسیالیست‌ها در
زمینه‌ی پدید آوردن آرمان شهرها(یوتوپیاها) تجربه هایی نیز کردند.سوسیالیسم از آغاز
پیدایش خود بر مدعاهای فرد در مقام عضو جامعه(نه در برابر جامعه)تکیه کرده است و
این اندیشه‌ی اصلی صورت‌ها و عنوان‌های بسیار گرفته است که از مهمترین
آنها:آنارشیسم، سندیکالیسم،سوسیالیسم مسیحی،سوسیایسم دموکراتیک و بولشویسم است.هر
یک از این مکتب ها اصولی خاص خود دارند،اما هدف همه‌ی آنها پدید آوردن اقتصادی است
که در آن جامعه،مسئولیت شیوه‌ی بهره برداری از ابزارهای تولید را داشته باشد .
اما در مورد روشهای رسیدن به این هدف میان مکتب‌های مختلف وابسته به این عنوان کلی
اختلاف نظر زیاد وجود دارد.پرودون تحقق این هدف را در بازگشت به یک اقتصاد ساده
می‌دانست که در آن تولید به دست جامعه های کوچک خود گردان باشد.از سوی دیگر،
پیشوایان نخستین مکتب‌های سوسیالیسم – سن سیمون،فوریه،آون – انقلاب صنعتی را
پذیرفتند،اما به نظر آنان نیروی تولیدی این انقلاب می‌بایست به نفع تمام جامعه به
کار افتد . همچنین مارکس بر آن بود که سرمایه‌داری مانع رشد تولید است و"آشفتگی
اجتماعی" ناشی از روش تولید سرمایه داری سرانجام باید به یک"برنامه‌ی کلی" بدل شود
پیدایش مارکسیسم در نیمه‌ی قرن نوزدهم نقطه‌ی تحول بسیار بزرگی در اندیشه‌ی
سوسیالیستی است،زیرا از آن پس تا این زمان کمابیش همه‌ی جنبش‌های سوسیالیست به نحوی به درجه‌ای زیر نفوذ و تاثیر آن بوده اند .
مارکسیسم عنوان"سوسیالیسم علمی" به خود می‌دهد،از آنجا که مبنای آن بر تحلیل
اجتماعی و تاریخی و کشف قوانین"ناگزیر"تاریخ قرار دارد.انگلس،اندیشه‌های
سوسیالیست‌های پیش از مارکس و خود را"سوسیالیست آرمان شهری"(یوتوپیایی)می
خواند،زیرا که هواداران این اندیشه‌ها در پی‌بنیان‌گذاری جامعه‌یی کامل،بیرون از
شناخت ضروریات و امکانات جامعه‌ی کنونی بودند ونظرگاه‌شان بیشتر انسان دوستانه و
اخلاقی بود تا تاریخی و اجتماعی .حال آنکه،مارکسیسم می‌خواهد نشان دهد که این
دگرگونی همان اندازه که از نظر اخلاقی درست و خوشآیند است ،از نظر تاریخی
نیز"ناگزیر"است،زیرا از"جبر تاریخ " – چنانکه مارکسیسم تحلیل می کند - بر می
خیزد.اما در میان مارکسیست‌ها،پس از مرگ مارکس،در مورد چگونگی این"ناگزیری"و روش تحقق آن بحث‌های بسیار درگرفت که هنوزادامه دارد.بویژه جریان اقتصادی و اجتماعی اروپا،که به"انقلاب پرولتاریایی"(چنانکه مارکس پیش بینی کرده بود)و سرنگونی
سرمایه‌داری نینجامید،تردید‌های را برانگیخت که سبب پیدایش انواع بازنگری‌ها در
مارکسیسم شد .
ظهور بولشویسم در روسیه و پیروزی آن در ۱۹۱۷ یک مرحله‌ی اساسی دیگر در تاریخ تحول
سوسیالیسم است، زیرا از آن پس(از۱۹۲۰)جنبش سوسیالیستی به دو شاخه‌ی اصلی کمونیست و
سوسیالیست تقسیم شد.ویژگی کمونیسم تکیه بر ماهیت انقلابی مارکسیسم و"ناگزیری"تحقق
سوسیالیسم است،درحالی که سوسیالیست‌ها رفته- رفته از جنبه‌ی انقلابی
و"علمی"مارکسیسم به جنبه‌ی اخلاقی سوسیالیسم و سنت‌های دموکراسی غربی گراییدند و
بدین گونه جنبش سوسیالیستی به دو جناح انقلابی و بهبودخواه(رفورمیست) تجزیه شد و
جناح اخیر عنوان" سوسیال دموکرات"گرفت.امروزه عنوان "سوسیالیست " برای کمونیست‌ها کمتر به کار می رود .
سوسیالیسم و انترناسیونالیسم:جنبش سوسیالیستی،که اساس اخلاقی و نظری آن بر پایه‌ی
اندیشه‌های دوران" روشنگری"(قرن هجدهم)و انسان باوری و انسان دوستی(اومانیسم)،که
میراث آن دوران است،قرار دارد،از آغاز پیدایش خود دارای روحیه‌ی انترناسیونالیستی
بود،و مارکسیسم به ویژه نیرومند کردن این جنبه‌ی سوسیالیسم اثر فراوان داشته
است.مارکسیسم میان پرولتاریای جهانی همبستگی ذاتی می‌بیند و یکی از پایه‌های نظری
آن انترناسیونالیسم پرولتاریایی است .
جنبش سوسیالیستی،به عنوان یک پدیده‌ی تاریخی،عمده‌ترین جنبش چپ اروپایی‌ست و در
کشورهای اروپایی برای برقراری حق رای همگانی،بهبود جامعه و وضع اجتماعی طبقات کم درآمد و تهیدست و نظارت دولت بر اقتصاد، با موفقیت کوشیده است.اما حزب‌های
سوسیالیست در کشورهای اروپای شرقی پس از جنگ جهانی دوم سرکوب شدند.در"جهان سوم"نوع اروپایی جنبش کارگری موفقیتی نداشته است و در بخش عمده‌ی آسیا و آفریقا سوسیالیسم با نظام یک حزبی همراه شده است.مفهوم"توسعه‌ی اقتصادی"در این دو قاره بیشتر با کمونیسم نزدیک می‌نماید تا با سوسیالیسم.اما درغرب،تجربه‌ی رژیم‌های کمونیست و
استبداد فراگیر حاکم بر آنها،از جاذبه‌ی رویایی سوسیالیستی مالکیت عمومی کاسته
است.برای حفظ آزادی‌های سیاسی و اجتماعی انواع"اقتصاد آمیخته(مختلط)"را
پذیرفته‌اند، زیرا،با تجربه‌ی کشورهای کمونیست،این مسئله مطرح شده است که انحصار
قدرت سیاسی(نظام یک حزبی) انحصار اقتصادی را نیزبه همراه داردی،خواه انحصار دولتی
باشد(سرمایه‌داری دولتی)خواه خصوصی .
در سالهای اخیر اندیشه‌ی"رشد اقتصادی"،که همواره با اندیشه‌ی سوسیالیستی مربوط بوده
است،با مسئله‌ی کمیابی منابع در کره‌ی زمین و چشم‌انداز انفجار جمعیت روبه رو شده
است.همچنین سست شدن پایه‌های اعتقاد بی‌چون و چرا به پیشرفت انگیزه‌ی بنیادی
سوسیالیسم،یعنی حرکت به سوی آرمانشهر یا جامعه‌ی برابری و آزادی کامل را ضعیف کرده و این پرسش را برای بسیاری برانگخته است که برابری و آزادی تا کجا با هم
سازگارند؟ازاینرو، تجربه‌های تاریخی قرن بیستم سوسیالیست‌ها را برانگیخته است که
درپیش فرض‌ها اندیشه‌ی سوسیالیستی بازنگرند و آنها را از نو ارزیابی کنند .
(
دانشنامه‌ی سیاسی، نویسنده:داریوش آشوری، انتشارات مروارید۱۳۸۰)
سوسیالیسم(۳)مفهومی با معانی بسیار،اما عموما آن را یک نظام اجتماعی می‌دانند که شالوده‌اش بر مالکیت اشتراکی وسائل تولید و توزیع است.در نظریه‌ی کمونیستی،سوسیالیسم نخستین مرحله‌ی رسیدن به کمونیسم کامل است.در نوشته‌های سوسیالیستی، فرق سوسیالیسم و کمونیستم دراین است که سوسیالیسم به ارزش‌ها‌ی اخلاقی و دموکراتیک دلبستگی دارد،و
بر تفاوت بین مالکیت اجتماعی و دولتی تاکید می‌کند .
در دهه‌ی ۱۸۳۰،وقتی که این اصطلاح رواج پیدا کرد،سوسیالیسم وارث عقلی جنبش"روشنگری" بود و اندیشمندان بنیاد گرا در فاصله‌ی سالهای بین انقلاب فرانسه و ظهور سازمان صنایع،میان بوئوناروتی و سن سیمون به تبلیغ آن پداخته بودند.خصوصیات آشکارا آرمانشهری آن که پیروان و نظریه پردازان اولیه‌اش(مثلا فوریه) نشان داده‌اند،به
صورت قرینه‌ی دنیایی نگرش‌های رستگاری خواه اعصار دینی ظاهر شد.بعدها انگلس مدعی شد
که نظریه‌ی مارکسیستی،سوسیالیسم را از حالت آرمانشهری آن درآورده بر شالوده‌یی علمی
استوار کرده است.ولی سنت آرمانشهری،همچنان در کمونیسم انقلابی باقی مانده است؛جنبش
سوسیالیستی،ضمن آنکه این سنت را یکسره کنار نمی‌گذارد عملا از لحاظ ایدئولوژیکی آن
را نادیده می‌گیرد.این می‌تواند ریشه‌ی اختلاف بین دو جنبش سیاسی باشد که از یک سنت
فکری ریشه می‌گیرد،چون آرمانشهرگرایی رستگاری خواه همیشه ناشکیبایی ارتباط داشته و
به همین علت مایل بوده است که به صورت عمل مستبدانه‌ی سیاسی ظاهر شود .
جنبش سوسیالیستی،به عنوان یک پدیده‌ی تاریخی،اساسا به چپ اروپایی محدود بوده است.در
کشورهای اروپایی، سوسیالیسم توانسته است امر گسترش حق رای همگانی،اصلاحات اجتماعی،
بهبود شرایط اجتماعی،و نقش اقتصادی بزرگ‌تر را برای دولت در نظارت بر سازو کار
بازار پیش ببرد .
پس از جنگ جهانی دوم،‌احزاب سوسیالیست در کشورهای اروپای‌شرقی سرکوب شدند در جهان سوم،‌نوع اروپایی جنبش سوسیالیست کارگری نتوانسته است ریشه بگیرد:سوسیالیسم با
حاکمیت تک حزبی جوش خورد،‌و مفهوم آسیایی با آفریقایی رشد اقتصادی به اندیشه‌های
کمونیستی نزدیک‌تر بوده است تا به اندیشه‌های سوسیالیستی .در غرب، تجربه‌ی تاریخی
کشورهای کمونیستی از جذابیت نظریه‌ی سوسیالیستی عمومی کاست،‌و این مسئله را مطرح
کرد که آیا انحصار ---------- پیامد‌ اجتناب ناپذیر انحصار اقتصادی نیست ؟
در سال‌های اخیر،‌تصور رشد اقتصادی، که سنتا با اندیشه‌ی سوسیالیستی پیوند داشت،‌به
ناگزیر با تحقق کلی کمبود جهانی منابع طبیعی و چشم انداز انفجار جمعیت رو به رو شده
است.زوال اندیشه‌ی ترقی،‌انگیزه‌ی آرمانشهری را که شالوده‌ی دیدگاه سوسیالیستی
جامعه‌ای مساوات طلب و اختیارگرا بود،‌تضعیف کرده است و بسیاری را به طرح این سوال
واداشت که مساوات طلبی و اختیارگرایی تا کجا با یکدیگر سازگارند.به این
ترتیب،‌تجربه‌ی تاریخی قرن بیستم سوسیالیست‌ها را نه فقط با ضرورت تجدید نظرطلبی ـ
مانند تجدید نظر برنشتاین در نظریه‌های مارکسیستی ـ بلکه با ضرورت ارزیابی مجدد خود
مقدمات اندیشه‌ی سوسیالیستی نیز مواجه ساخته است.یک چنین ارزیابی مجددی این سوال را
مطرح می‌کند که آیا سوسیالیسم می‌تواند هم هویت جداگانه‌ی خود و هم ارزش‌هایی را که
از لحاظ تاریخی به آن وابستگی داشته‌اند حفظ کند ؟
(فرهنگ اندیشه ی نو، نویسنده:اولیور استلی برس،آلن بولک/ویراستار:‌ع .
پاشائی/انتشارات :‌مازیار ۱۳۷۸)